الناالنا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

خاطرات النا

سال 1391 سال نهنگ

چند روز مونده به پایان سال نود النا واکسن یک سال و نیمه اش رو زد خیلی نگران بودم.آخه با وجود کار زیاد شرکت نمی تونستم مرخصی بگیرم.خلاصه خیلی سخت نبود و سه روز یه جورایی رد شد و رفت.یه شانس دیگه هم که آورد شرکت ما از 27 اسفند تعطیل شد و من نرفتم سر کار وقتی حساب کردم یه 17 روزی در کنارش بودم و اونم حسابی لذتش رو برد.اولین روزهای تعطیل وقتی بیدار می شد و می دید من کنارشم آنچنان خوشحال می شد که نگو.از این اتاق به اون اتاق می دوید و برای خودش آواز می خوند مامانا -مامانا.نمی دونست از خوشحالی چه کنه. سال جدید من همش دنبالش می دویدم.النا دست به این نزن.النا این کار رو نکن.اونقدر شیطون شده بود که نگو منم بعضی وقتها دیگه از دست شیطنتهاش عصبی می شدم...
14 فروردين 1391

تغذیه کودکان یک ساله

تغذیه کودک نقش حیاتی در سلامت او دارد. غذای کودک بهتره عاری از مواد نگهدارنده باشه و از سبزیجات و مواد تازه تهیه بشه.غذایی کودک تنها می تونه 8 ساعت در یخچال نگهداری بشه و از خوراندن غذای مانده به کودک خودداری کنید. سعی کنید غذای کودک نرم و کوبیده شده باشه.اگه از ماهیچه معمولی به جای گل ماهیچه برای غذای کودک یک ساله استفاده می شود سعی کنید در جهت خلاف تارهای ماهیچه با قیچی تکه تکه شود طوری که احتیاج به جویدن نداشته باشد. غذای کودک یک ساله باید هر روز با چند قطره روغن زیتون یا مقدار خیلی کمی روغن حیوانی چرب شود .    
17 آذر 1390

اسباب بازی کودکان

سعی کنید همیشه از اسباب بازیهای استاندارد برای بچه ها استفاده کنید. دقت کنید که استاندارد بودن اونها خیلی نقش مهمی در سلامت کودکتان دارد.اسباب بازی کودکان زیر یک سال باید فاقد قطعات کوچک بوده و از نظر بهداشتی باید کاملا سالم باشد. تاب و وسایل بازی کودکان باید استاندارد باشه. از خریداری تابهای شورتی که به بارفیکس وصل می شود اکیدا خودداری کنید. تا کنون چندین کودک در اثر سقوط و کنده شدن بارفیکس صدمه دیده اند و حتی موردهایی از مرگ کودکان در این زمینه گزارش شده. همیشه پیشگیری بهتر از درمان است. مراقب سلامت کودک دلبندتان باشید تا بعدها برایتان پشیمانی به بار نیاورد. به امید داشتن کودکی شاد و سالم ...
17 آذر 1390

شیطنتهای النا

این النای شیطون بلا هر چی بزرگتر می شه شیطونتر میشه.ساعت 4 که میشه می یاد جلوی در و همش می گه مامان مامان . چون می دونه من ساعت 4 میام خونه.حالا بچه به این کوچیکی چطور ساعت رو می فهمه خدا عالمه.اگه بخواد بیاد بغل کسی اول کمی نق می زنه بعد اگه بغلش نکنی همچین دعوات می کنه و داد می زنه و جیغ می زنه که نگو بعد هم که بغلش کردی زود شروع می کنه به گاز گرفتن اونم با همون دندونهای تیزش. اونقدر سخت گاز می گیره که با تمام توانش گاز می گیره. نمی دونم همه بچه ها تو این سن اینطورین یا نه. در کل بچه جالبیه.اونقدر با نمک شده که نگو.همه اسباب بازیهاش رو می شناسه.میگی خرگوش بده.سریع می گرده پیدا می کنه.عروسکهای کوچیک رو همه نی نی صدا می کنه.عاشق بیرو...
28 مهر 1390

عروسی

روز جمعه عروسی دختر عمه ام مریم بود و برای النا چهارمین عروسی بود که می رفت. عروسیهای دیگه خیلی بهش خوش گذشت ولی این عروسی یه کم صدای ضبط بلند بود و النا با تمام وجود داد می زد تا صداش از صدای ضبط بلندتر باشه و من خیلی نگرانش بودم و همش می گفتم مامانی یواش اینقدر داد نزن ، برقص ، دست دستی کن. یه چند لحظه حواسش پرت می شد و دوباره روز از نو روزی از نو شروع می کرد به جیغ زدن. من یه پام بیرون سالن بود یه پام توی سالن. تا می رفتیم بیرون شروع می کرد به بلند بلند خندیدن و بازی کردن ولی بمحض اینکه می اومدیم داخل دوباره شروع می کرد به جیغ زدن. آخرش یه جعبه دستمال کاغذی گذاشتم جلوش و اون شروع کرد به دستمالها رو کشیدن بیرون و حواسش پرت شد از اون ور د...
16 مهر 1390

عمه زری برگشت

بالاخره عمه زری ساعت 10 شب 5شنبه بعد از دو ساعت تاخیر به ایران اومد. اونقدر هم دلش برای من و شما تنگ شده بود که هر چند دقیقه یک بار می یومد و یه دیده بوسی می کرد. من بهش گفتم خوبه می خواستی اقامت دائم بگیری. اینطوری می خواستی بمونی ؟؟؟؟؟؟ تو که دلت برای همه خیلی تنگ شده بود چطوری می خواستی اونجا بمونی؟گفت نه تصمیمم عوض شد . قرار شد سالی یک بار برم  . اینطوری نه دلم برای اونطرف تنگ میشه نه این  طرف خلاصه ما هم کلی خوشحال شدیم که عمه جانت روحیه اش کلی عوض شده ...
10 مهر 1390