الناالنا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات النا

عمه زری برگشت

1390/7/10 8:44
نویسنده : گیلدا
678 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره عمه زری ساعت 10 شب 5شنبه بعد از دو ساعت تاخیر به ایران اومد. اونقدر هم دلش برای من و شما تنگ شده بود که هر چند دقیقه یک بار می یومد و یه دیده بوسی می کرد. من بهش گفتم خوبه می خواستی اقامت دائم بگیری. اینطوری می خواستی بمونی ؟؟؟؟؟؟ تو که دلت برای همه خیلی تنگ شده بود چطوری می خواستی اونجا بمونی؟گفت نه تصمیمم عوض شد . قرار شد سالی یک بار برم  . اینطوری نه دلم برای اونطرف تنگ میشه نه این  طرفلبخند

خلاصه ما هم کلی خوشحال شدیم که عمه جانت روحیه اش کلی عوض شده

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان آرشیدا قند و عسل
10 مهر 90 8:50
ماشاالله دختر با نمکیه خدا حفظش کنه.
کودک متفکر
10 مهر 90 9:28
مجموعه 48 داستان صوتي قديمي مخصوص كودكان
مامان جون نی نی
10 مهر 90 9:46
عمه جون زری حتما برای النا به عالمه سوغاتی های خوشگل و خوشمزه آورده . خوشبحال النا جون مبارک باشه عزیزم
نسرین
10 مهر 90 13:06
سلام گیلدا جون .چشم الناجون روشن که عمه اومده .
مامان نسترن
11 مهر 90 15:10
سلام گیلدا جون. ممنونم از همدردی و راهنماییت. درضمن چشمت روشن.امیدوارم بهتونخوش بگذره
مامان نسترن
9 اردیبهشت 91 0:31
خانومی بیا دیگه عکسای جدید بذار دلم تنگ شده. راستش آره این کم حجم کردن عکسام کلی وقت گیره اما چه میشه کرد