الناالنا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

خاطرات النا

دندون النا

1391/3/7 12:02
نویسنده : گیلدا
406 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز دومین دندون دخترم هم سرش بیرون زد. اون دندون اولیش هم هنوز بطور کامل بیرون نیومده. به مناسبت دندون درآوردنش عمه زری بهش یک بلوز آستین کوتاه نارنجی که یک عروسک روی سینه اش داره داد عمه مژگانش هم یک صابون فیروز و یک شامپو فیروز بچه که شکل جوجه سفید رنگ است و یک مسواک آّبی رنگ که روی دسته اش سه تا خرس داره که روی ابرها هستند بهش داد و گفت من چون یک هفته مریض بودم و دندونم خیلی درد می کرده خیابون نرفتم می بخشید.(دلم براش سوخت یک هفته درد دندونش حتی با مسکن هم از بین نمی رفت .دندون درد شدید با گوش درد شدید داشت.منم یه روز با همسری و النا یه قابلمه سوپ مقوی با قلم درست کردم و براش بردم ).عمه عصمت یه توپ آپارتمانی که روش عکس دو تا عروسک باربی داشت .مامانم هم یه توپ صورتی باربی با یه شلوار سفید براش از تهران آورد.عمه پری هم یه تخته با یه قلم که با براده های آهن کار می کرد.خیلی برام جالب بود ندیده بودم.

 

روز 5شنبه هم سالگرد ازدواجمون بود .به همین مناسبت عمه زری یک دست لباس سورخابی با شورت و کلاهش بهش داد و گفت که این به مناسبت سالگرد ازدواجتون هست و من کلی بهش خندیدم.رفته بود سفارت آلمان تا بره پیش افسانه آخه اون بارداره و بهش کمک کنه.نزدیک سفارت هم یه لباس بچه فروشی پیدا کرده بود و چون عشق النا رو داره اونم به حد عجیبی براش لباس خریده بود.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان نسترن
4 خرداد 91 12:22
درست می گی خانومی. خیلی دوست دارم با پسرم اونقدر صمیمی بشم که هیچی پنهونی از من نداشته باشه . اما من خیلی حساسم همسرم می گه همین حساسیتت اونو از تو فراری میده. باید خودمو تغییر بدم