الناالنا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

خاطرات النا

یه اتفاق

1391/7/5 8:22
نویسنده : گیلدا
663 بازدید
اشتراک گذاری

یکشنبه النا از صبح رفت خونه عمه مژگان و پیشش موند .منم رفتم سر کار .عصری که اومدم پیشش چشمتون روز بد نبینه ساعت حدود 7 عصر بود که انگشت پام به پایه مبل گیر کرد و شکست.همچین صدایی  داد که نگو.خلاصه بعد از اومدن همسری ساعت حدود ده و نیم بود که رفتیم اورژانس و تا دوازده ونیم اونجا اسیر بودیم تا آتل آلمینیومی گرفتن و گفتن  انگشت پات از دو جا شکسته.خلاصه سه شنبه صبح هم امتحان عملی حسابداری داشتم که با پای شکسته رفتم امتحانم رو دادم و اومدم.

فقط قسمت خیلی مشکلش دستشویی بردن  الناست.هیپنوتیزم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

نسرین مامان باران
5 مهر 91 9:44
سلام گیلدا جون
خدا بدنده. امیدوارم زود خوب شی.


سلام.ممنون عزیزم
مامان نسترن
6 مهر 91 9:39
الهی . اینشالاه زودی خوب بشه دخمل گل. دوست خوبم. یه راهنمایی لازم دارم. به نظرت من با وجود پسر دوسالم که خیلی به من وابسته شده ,سر کار رفتن نیمه وقت درسته یا از اینی که هستم خسته تر میشم؟
زینب(عمه آرتمیس)
9 مهر 91 13:49
سلام مامان گیلدا,دخترخیلی نازی دارین.با اجازه لینکتون کردم.خوشحال میشم به ماسر بزنین.
كودك خلاق فردا
10 مهر 91 7:49
سلام عزيزم.ممنون از اينكه به وبم سر زديد.از اينكه لينكم كنيد خوشحال مي شم.منم شما رو لينك مي كنم.با اجازه.راستي دخمل فندقي داري

سلام عزیزم.منم شما را لینک کردم.ممنون عزیزم
نسرین مامان باران
10 مهر 91 8:52
سلام . چطوری ؟ بهتر شدی ؟


سلام عزیزم.هفته دیگه باید آتل پام رو باز کنم و عکس بگیرم.
مامان تیارا
12 مهر 91 11:46
آخی الهی بگردم . حالا بهتری گیلدا جون ؟
چرا مراقب نیستی آخه؟



باورت میشه اصلا نفهمیدم چی شد.تا هفته دیگه برم دکتر آتل رو باز کنم