الناالنا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

خاطرات النا

ماجرای حرف زدن النا

1391/5/17 11:54
نویسنده : گیلدا
677 بازدید
اشتراک گذاری

النا عاشق دمپایی است .مامانا یه روز براش چند روز پیش دمپایی بنفش خرید.من سر کار بودم وقتی عصری اومدم خونه دیدم دمپایی هاش جفت شده بالای سرش و اونم خوابه .بعد از چند دقیقه دیگه بیدار شد .تا چشماش رو باز کرد گفت:مامان:خریده دمپایی پلاستیکی گفتم کی: گفت مامانا.با این دمپایی ها هم می خوابه هم بیدار میشه هم می ره بیرون هم تو خونه.خلاصه همه زندگیش شده این یه جفت دمپایی .الانم که چند روز از خرید این دمپایی ها می گذره بازم می گه:دمپایی پلاستیکی خریده مامانا.

کلی از دستش خندیدیم.مامانم می گفت اگه می دونستم اینقدر دمپایی دوست داره زودتر براش خریده بودم.

*******************************

عاشق کارتون باب اسفنجیه.بهش می گم من شعرش رو می خونم ولی تو هم باید با من بخونی .میگه باشه.

میاد پیشتون با خوشحالی باب فتنی(منظور باب اسفنجیه)عاشقه آبه این توپولی میگه باب فتنی.........خلاصه همه جا به جای بابا اسفنجی می گه باب فتنی.

*******************************

دیروز داشتم مسابقه بوکس زنان در المپیک رو نگاه می کردم اصلا حواسم نبود که النا داره نگاه می کنه .یه نگاه به تلویزیون کرد.

گفت مامان 

بله 

دعوا.

گفتم نه عزیزم دعوا نیست دارن مسابقه می دن.خیالش راحت شد و رفت.تو خونه هم اگه یه کم صدامون بلند بشه زودی می گه دعوا دعوا .

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان تیارا
17 مرداد 91 12:50
ووووووووووووووووی فدای حرف زدنت عروسک خانم
مامان نسترن
23 مرداد 91 3:00
وای خانومی من که جرات نمی کنم جلوی پسرم بزن بزن و کشتی نگا کنم. آخه کوه استعداد اینجور کاراست
مامان الیناجونی
26 مرداد 91 0:26
سلام از حضور و تبریکتون ممنون لینکتون کردم که بیشتر بهتون سر بزنیم
مامان آناهل
28 مرداد 91 9:53
سلام النای عزیز . داستان دمپایی هات خیلی بامزه است شیرین خانم . عکسهات هم بینظیره . تولد آناهله . اگه دوست داشتید براش یه پیغام بذارید تا وقتی بزرگ شد و تونست وبش رو بخونه .. خودش به وب شما سر بزنه .. همه پیام ها رو در یه پست میذارم به اسم بهترین دوستانم . ممنون . بوس
نسرین مامان باران
6 شهریور 91 8:41
سلام گیلدا جون دختر بچه ها عاشق کفش و دمپایی اند . الان باران همش کفشهای پاشنه دار من و پا میکنه . آخر هم یکی از کفشامو دادم بهش توی کمدش گذاشته و روزی چندبار با اونا راه میره تو خونه.
طاهره مامان امیرعلی
8 شهریور 91 15:24
سلام.وبلاگتون مثل همیشه زیبا و قشنگه،تبریک میگم بهتون.امیرعلیه من تو جشنواره ی آتلیه سها شرکت کرده و به رای شما شدیدا احتیج داره.اگه به وبلاگش سر بزنین یه پست گذاشتم که آدرس جشنواره است اگر روش کلیک کنین مستقیم به سایت جشنواره میره.اسم پسملیه من امیرعلی مرادیان هست.بهش رای بدین و مارو خوشحال کنین.امیدوارم بتونم لطفتونو جبران کنم.
مامان نسترن
20 شهریور 91 11:03