الناالنا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

خاطرات النا

النای 7 ماهه

1390/2/10 11:16
نویسنده : گیلدا
685 بازدید
اشتراک گذاری

دختر من النا 7 ماهشه. با وجود کار و مشغله های زندگی ولی حس مادر بودن یه چیز دیگه است. این حس رو تنها مادرها می تونند حس کنند. وقتی که شنیدم قراره یه نی نی داشته باشم حس زیاد عجیبی نداشتم .راستش رو بخواید اولش حسابی از وجود یه موجود زنده در بدنم ترسیدم. ولی این فقط مال یک ماه اول بود. بعدش تصمیم گرفتم که برنامه ریزی شده پیش برم. شروع کردن به سرچ کردن تو نت و کتاب خریدن. کلی مطالعه و تحقیق کردم و فهمیدم که تمام آینده این جنین فقط و فقط به استراحت و تغذیه من بستگی داره. پس برنامه ریزی شده پیش رفتم و شکر خدا دختر سالم و با نشاطی نصیبم شد. وقتی بدنیا اومد حس عجیبی داشتم که اصلا قابل نوشتن نیست. همسرم هم همینطور. یادمه همیشه می گفت که اصلا بچه نمی خواد چون مسئولیت داره و حوصله دردسر نداره. ولی من همیشه مخالفت می کردم. تا اینکه تصمیم گرفتیم هر دو نی نی دار شیم. الان می گه عجیب اشتباهی می کردم که اینطور فکر می کردم. بچه با تمام سختیها و مشکلاتش شیرینه و این شیرینی رو با هیچ چیزی نمی شه عوض کرد. وقتی خسته می یاد خونه از دیدن النا خستگیش رفع میشه. جالبتر هم اینجاست که مشاجره ها تو خونه با وجود النا زود قطع میشه. یه جورایی بچه زندگی آدم رو عوض می کنه . البته کمبود شدید وقت رو می تونم بهش اضافه کنم. چون با وجود 8 ساعت کار و کارهای خونه و بچه داری مثل گذشته نمی تونم به خودم برسم. ولی چون من همیشه عاشق کتاب روانشناسی بودم و هستم و با توجه به مطالعات گسترده ایی که داشتم و دارم تصمیم گرفتم که باز روی روانشناسی کار کنم. پس شروع کردم به برنامه ریزی برای وقتم – مطالعاتم- خودم- همسرم- وضعیت مسکن و همینطور مخارج زندگی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

هیوا
10 اردیبهشت 90 16:05
قدمش مبارک باشه براتون چی بگم من که مادر نشدم که حست رو بفهمم! اما می دونم که در هر شرایطی که باشم وقتی می رم خونه خواهری و پسر ناز و شیرین زبونش میاد جلو و سلام می کنه به جز لذت و شادی هیچ چیز دیگه ای اون لحظه حس نمی کنم!! حتما مثل همیشه موفق خواهی بود به نظر من که خیلی توانا هستی
مامان فرشته
14 اردیبهشت 90 3:49
سلاممممم عزیز دلم خوبی ؟ ای جانم خدا برات حفظ کنه دخمل نازت رو بوسسس موفق باشی گلم