الناالنا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات النا

خداحافظی با عمه زری

1390/4/12 12:49
نویسنده : گیلدا
635 بازدید
اشتراک گذاری

شنبه 11/4/90 عمه زری مراسم خداحافظی گرفته بود . همه عمه هات اونجا جمع بودن باضافه یکی از عموهات. آخه عمه جونت میخواست بره آلمان چون عمه افسانه ات می خواد یه پسر عمه نانازی برات بیاره. خلاصه کلی حال و هوای جالبی داشت. کلی خوراکی و شوخی و خنده. ولی عمه زریت کلی استرس داشت چون میخواست بره و مسئولیت سنگینی پیش روش بود که باید انجام می داد. ولی از همه بیشتر بخاطر اینکه می خواست تو رو 3 ماهی نبینه ناراحت بود به من می گفت حتما بیام وب بدم تا ببینت منم بهش قول دادم که حتما این کار رو بکنم . وقتی می خواست ازت خداحافظی کنه یه دست بلوز و شلوار قشنگ دخترونه هم بهت داد گفتم به چه مناسبتی گفت مناسبت نداره همین طوری. بابات به شوخی بهش گفت که لباس آلمانی براش بیار. گفت حتما اگه حتی چیز دیگه ایی هم مد نظرتون بود بگید می یارم تعارف نکنید ولی از همه بیشتر حالم از این گرفته است که تولدش نیستم. گفتم اشکال نداره بجاش کادوی تولدش رو از اونجا براش بگیر گفت حتما .

عمه زریت می گفت برای بدنیا اومدنش که مشهد بودم . برای تولدش هم آلمانم . نمی دونم قسمت میشه بالاخره یکی از تولداش پیشش باشم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

نی نی توپولی
13 تیر 90 2:52
سلام مامان گیلدا یه عکس از دخملتون آپ کنید تا این فرشته کوچولو رو ببینیم آدرسمم اینه www,1386mn.niniweblog.com
نسترن
13 تیر 90 14:54
سلام خانومی. جای عمه جون خالی نباشه. چه خبر از تولد دخمل گلمون؟
نی نی توپولی
15 تیر 90 11:02
هر گل خوشبو که گل یاس نیست هر چه تلألو کند الماس نیست ماه زیاد است و برادر بسی هیچ یکی حضرت عبـاس نیست