الناالنا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

خاطرات النا

گردش

1390/4/7 10:30
نویسنده : گیلدا
349 بازدید
اشتراک گذاری

چهارشنبه 1/4/90 دیدم عجب مامانی شدم من اصلا دختر کوچولوم رو بیرون نمی برم . تصمیم گرفتم یه کم که هوا خنک شد ببرمش یه فروشگاه زنجیره ایی بزرگ . اینجور فروشگاهها رو خیلی دوست داره چون توی سبد خرید میشینه و مردم و اجناس رو نگاه می کنه. ساعت 7 با خاله و مامان بزرگ رفتیم از شانس دیدیم پله برقی خاموشه وقتی وارد فروشگاه شدیم فقط برق اضطراری روشن بود خیلی گرم بود. بعد از اینکه یه دوری زدیم رفتیم بخش پوشاک یه دفعه این برق هم قطع شد . انقدر گرم شده بود که اصلا نمی شد نفس بکشی در عرض چند ثانیه برق اومد و همه یه نفس راحت کشیدن.رفتیم بخش اسباب بازیها تا برای ستاره خانوم کوچولو دختر عمه النا یه بازی بخرم النا با اسباب بازیها حرف می زد و می خندید.بعد هم که اومدیم خونه . یه یک ساعتی طول کشید اونقدر خسته شده بود که تا رسیدیم خونه یه کم بستی بهش دادیم خوابش برد.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

سمانه عمه مهدیار
7 تیر 90 11:07
النا جون از کوچیکی داره به خرید علاقه مند میشه
سمانه عمه مهدیار
7 تیر 90 14:36
http://www.pic.iran-forum.ir/ این یه سایت آپلود عکسه میتونی عکس النا جون رو اونجا آپلود کنی بعد بزاری رو وبلاگ