اندر احوالات مادر النا و النا
جاتون خالی رفتم 3 روز پیش دکتر بازم عکس گرفتم از انگشتم .دکتر گفت وای وای... چرا اصلا استخون پات جوش نخورده؟گفتم به علت حساسیت به لبنیات مخصوصا شیر نمی تونم لبنیات بخورم.گفت من به این کارا کار ندارم باید لبنیات بخوری.رو کرد به همسری و گفت لبنیات زیاد بخوره شما موافقی؟همسری گفت من که حرفی ندارم خودش نمی خوره.خلاصه چشمتون روز بد نبینه که با حساسیت شدید دارم لبنیات می خورم و اونقدر حالم بد می شه که نگو.بگذریم مورد دوم رو اعلام کنم:
هورا ........نمره امتحان حسابداریم رو از آموزشگاه گرفتم. از 100 گرفتم 99 .استادم گفت باید شیرینی بدی.گفتم بابا من 100 می گرفتم اصلا غلط ندارم نمی دونم چرا بهم 99 داده.استادم خندید و گفت حتما از حرص دلش بهت 100 نداده.منتظرم تا گواهینامه ام آماده بشه و برم دوره بعدی .
و اما مورد سوم:دیروز موهای النا رو کوتاه کردم .مدل گرد براش زدم.عالی شده.خیلی عالی.اونقدر ناز و خوشکل شده که نگو.همه میگن خیلی خوشکل شده.بعد یه عکس براتون می ذارم.یادم رفت بگم من دییلم آرایش و پیرایش هم دارم و یه مدت هم آرایشگاه داشتم.بماند که الان تو یه شرکت خصوصی کار می کنم و مدیر بازرگانی هستم.هر جا که تونستم یه چیزی یاد گرفتم.جالبترش اینه که لیسانس شیمی کاربردی هم دارم.و اصلا کارم به رشته دانشگاهیم نمی خوره.البته اصلا اصلا که نه چون تو بازرگانی مواد صنعتی هستم.
راستی 15 مهر هم تولدم بود همسری برام یه تولد کوچولو سه نفره گرفته بود .با یه کیک خیلی خوشکل.دو تا کادوی دیگه هم گرفتم یکی از بابا و مامان مهربونم.یکی هم از خواهر شوهری .آخه من مادر شوهر ندارمواقعا داشتن این بزرگها تو زندگی نعمته.نعمت خیلی بزرگیه که بعدها قدرشون رو می دونیم